یه سری موجود زنده (آدم که نیستند!) دور هم جمع میشن تا کشتن یک زن را ببین یا خونخواری فردی دیگر را.
افتخار میکنند که با نور و رحمت و خدا مخالفند. شبطان را می پرستند ؛ به مدل مو و لباس شون هم کاری ندارم
به فکر فرو می روم. این ها چه جوری به اینجا رسیدهاند؟ اصلاً از کجا شروع کردند که به اینجا رسیدهاند؟
خوبش رو که بخواهی، اون ها رو بی خیال ، در مورد خودمون فکر کنیم؛ الآنِ من با اول اون ها آیا فرقی داره؟! نکنه من هم مثل ... مثل ... دیگه طاقت سوال ندارم!
ولی تا یاد هیاتمون می افتم نفس راحتی می کشم و دلم آروم میگیره. احساس خوشی بهم دست میده. خیالم راحت می شه که تا هیات هست ما هم همینجا هستیم ، تا این پرچم پابرجاست ما هم همینجا هستیم در همین خط کنار همین خیمه های عزاداری.
این هیات هم نعمتی است ها!!!